هوا هنوز سرده و منم یاد گرفتم که قبول کنم که دیگه انتظار گرما نداشته باشم. البته نه مثل دفعه اولی که تو خوابگاه ۱۶ آذر رفتم حموم! برای اولین بار تو خوابگاه رفته بودم حموم و آب یخ بود. بدون اینکه هیچ فرضیه‌ دیگه‌ای به ذهنم برسه با خودم گفتم: «ببین تو الان اومدی زندگی خوابگاهی و دانشجویی رو تجربه کنی قراره بعد از این‌ها با سختی‌های زندگی روبه‌رو بشی همینه که هست تو خوابگاه خبری از آب گرم نیست باید عادت کنی غر هم نزن مشکلات بزرگتری هستن که از این پس باید باهاشون دست‌و پنجه نرم کنی انتظار گرما نداشته باش»! و مثل یک قهرمان البته از نوع اوسکولش رفتم دوش گرفتم و کبود و لرزون اومدم بیرون و بعد فهمیدم تو زندانم مجبورت نمی‌کنن با آب سرد دوش بگیری چه برسه به خوابگاه. اما حالا فرق داره از اول آوریل هر روز هی به خودم می‌گم فردا دیگه هوا یه ذره گرم‌تر میشه‌ و هی فردا یه ذره سردتر می‌شه که گرم‌تر نمی‌شه. و بالاخره بعد از یک ماه و هشت روز به روش استقرا به این نتیجه رسیدم که دیگه بی‌خیال!

بازم غر دارم. دلمم درد می‌کنه. و یک ساعت و نیمه اومدم سالن مطالعه واسه همون برنامه پست قبلی و هیچ. الان فقط دلم می‌خواد می‌تونستم حرکت دنیای خارج از خودم رو متوقف کنم تو فیلما بهش میگن متوقف کردن زمان. ازونا که بقیه خشک میشن تو نمیشی! من اگر احتمالا بتونم یه بار این کارو کنم دیگه عمرا برگردونمش به حالت اولش. میرم می‌خوابم تا همیشه. 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یاد مدرسه نمونه ابن سینا « زمانی » بخیر mizkar10 انشالند روستای گنجه ای شاهپور پارک شهر parkeshahr XiliGame | زیلی گیم | گیم سرور | Gameserver گوزل دیار سمپاشی ساس و منازل Patricia فرست گیم | قالب رزبلاگ حرفه ای